
يورش به خانهي وحي- آیه الله سبحانی
يورش به خانه وحي
پيشگفتار
ظلم و ستم به خاندان رسالت، پس از رحلت پيامبر عظيم الشان اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، از رويدادهاي مسلم تاريخ اسلام است که نميتوان درباره آن شک و ترديد نمود، محدثان و تاريخ نگاران با تمام محدوديتها و فشارها حقايق را به گونهاي بازگو کرده و از آن حوادث تلخ و دردآور، ياد نمودهاند.
شريف مرتضي (355- 436) مينويسد:
«در آغاز کار، محدثان و تاريخ نويسان اهل سنت آنچه را در اين مورد ميشنيدند به صورت کامل نقل ميکردند، ولي چه بسا بر اشکالاتي در برخي از چيزهايي که نقل مينمودند واقف گشتند پس از نقل آنها خودداري کردند». [1] .
چه بي مهري بالاتر از اين که امام اميرمومنان عليهالسلام را به صورت
[ صفحه 10]
بسيار زننده براي بيعت به مسجد بردند و اميرمومنان در پاسخ نامه معاويه [2] که در آن به اين موضوع اشاره کرده بود، چنين مينويسد:
«گفتي که من بسان شتر سرکش براي بيعت سوق داده شدم. به خدا سوگند، خواستي از من انتقاد کني ولي در واقع امر ستودي و خواستي رسوايم کني اما خود را رسوا کردي. هرگز بر مسلماني ايراد نيست که مظلوم واقع شود.» [3] .
بنابراين، هر نوع شک و ترديد در اين مسائل جز فريب وجدان و اغفال ناآگاهان، چيز ديگري نيست.
اخيرا در يکي از مجلات، مقالهاي پيرامون زندگي حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان «از ولادت تا افسانهي شهادت» منتشر گرديده و نويسنده سعي نموده بود تا حقايق تاريخي را انکار ورزد و شهادت سرور زنان جهان را به وسيلهي عاملات خلافت، افسانه پندارد.
خوشبختانه- پس از انتشار آن- از طرف برخي از موسسات، پاسخ بسيار متقن و روشن- ولي موجز- به آن داده شد، در نتيجه مشت نويسنده باز شد، ولي در اين رساله، مدارک بيشتري ارائه شده و موضوع، حالت تواتر به خود گرفته است.
[ صفحه 11]
با اين همه ما نيز معترفيم که در اين رساله نيز اجمال، جاي تفصيل را گرفته و تشريح حوادث تلخ و جانسوز پس از سقيفه در خور کتابي گسترده است و هرگز در يک يا دو مقاله نميگنجد.
>خانههاي رفيع
[1] الشافي 3/ 241، تحقيق سيد عبدالزهراء حسيني؛ تلخيص الشافي 3/ 76.
[2] متن نامهي معاويه را ابن ابيالحديد در شرح خود، ج 15، ص 186 نقل کرده است.
[3] نهجالبلاغه، صبحي صالح، نامهي 28.
خانههاي رفيع
قال الله تعالي:
«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْکَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالغُدُوِّ وَالْأَصَالِ). [1] .
«(اين چراغ پر فروغ) در خانههايي قرار داد که خداوند اذن فرموده، ديوارهاي آن را بالا برند، خانههايي که نام خدا در آنها برده ميشود و صبح و شام در آنه تسبح او ميگويند».
بحثهاي آينده به روشني ثابت خواهد کرد که بيت فاطمه عليهاالسلام از مصاديق روشن اين آيه ميباشد که احترام و تکريم آن وظيفهي هر مسلماني است، ولي متاسفانه اين بيت پس از در گذشت پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم مورد هتک قرار گرفت.
اين رساله با مصادر و مدارک قطعي، واقعيت هتک حرمت خانهي آن حضرت را روشن ميسازد به گونهاي که براي هيچ دير باوري، جاي شک و ترديد باقي نميماند.
[ صفحه 13]
[1] نور/ 36.
جامعهي اسلامي پس از رحلت رسول خدا
درگذشت پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم جامعه اسلامي را در بوتهي امتحاني بزرگ قرار داد و پايههاي ايمان و تسليم و پذيرش افراد را نسبت به اصول و فروع اسلام، کاملا آشکار ساخت، در آن برههي حساس از تاريخ، عقدهها و کينههايي که در نهانگاه خوف از مقام رسالت، پنهان شده بود، عيان گشت و روشن گرديد که اسلام خواهي گروهي از مهاجر و انصار، به هدف نيل به يک رشته مقامات و مناصب دنيوي انجام گرفته است و آنان، دين خدا را تا آنجا پذيرا هستند که با منافع دنيويشان در اصطکاک نباشد.
[ صفحه 14]
پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، جامعه اسلامي را دو خطر بزرگ، از داخل و خارج، تهديد ميکرد: از يک طرف حزب نفاق و ستون پنجم به شدت در صدد ايجاد فتنه و آشوب در داخل بود تا نظام از درون فروريزد، لذا ابوسفيان- موقعي که امام، جسد مبارک پيامبر را غسل ميداد- در خانهي امام را زد و گفت دست خود را بده تا با تو به عنوان خليفهي مسلمين بيعت کنم و هر نوع مخالفت احتمالي را با نيروي قبيلهي خود سرکوب سازم! امام که از نيت سوء او آگاه بود، دست رد بر سينهي نامحرم زد و فرمود:
«واللَّه ما أردتَ بهذا إلّا الفتنه، و انّک و اللَّه طال ما بغيتَ الإسلام شرّاً، لا حاجة لنا في نصيحتک». [1] .
«به خدا سوگند تو هدفي جز ايجاد فتنه و آشوب نداري و پيوسته براي اسلام خواهان شر و بدي بودي، ما را به خير خواهي نيازي نيست!».
از طرف ديگر، احتمال حمله روميان قوت ميگرفت، زيرا در اجراي فرمان پيامبر که دستور داده بود ياران او هر چه زودتر مدينه را به عزم سرزمين روم (شام کنوني) ترک کنند، عمدا تعلل شده بود و اين در حالي است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در بستر بيماري،
[ صفحه 15]
سر باز زنندگان از اين فرمان را مشمول نفرين خود قرار داده بود:
«جَهِّزُوا جيشَ أُسامَة، لَعَنَ اللَّهُ مَن تَخَلَّفَ عَنْه». [2] .
«سپاه اسامه را آماده حرکت سازيد، متخلفان از آن از رحمت خدا دور باشند».
گذشته از اين، روح ياغيگري در برخي از قبايل عرب زنده شده و ميخواستند به عناوين گوناگون از زير چتر حکومت اسلامي بيرون آيند تا از هر نوع پرداخت زکات و غيره خود داري کنند.
در چنين شرايط خاص و سرنوشت ساز، اما چارهاي جز مماشات با کودتا گران و اغماض از بيعتي که با او در سرزمين غدير انجام گرفته بود، نداشت و اگر بر حفظ حق مسلم خود اصرار ميورزيد چه بسا منويات حزب نفاق و دشمن خارجي جامهي عمل ميپوشيد، لذا ناچار شد در مقابل قانون شکنيها و خلاف کاريها مماشات کند و جلو فتنهي بزرگي را بگيرد. چنانچه خود اميرمومنان در سخنانش به اين نکته اشاره دارد:
«فامسکتُ يدي حتّي رأيتُ راجعةَ الناس قد رجعتْ عن الإسلامِ يدعون إلي مَحْقِ دينِ محمّد صَلَيّ اللَّهُ عَلَيْه و اله وَ سَلَمَ فخشيتُ إن لم
[ صفحه 16]
أنصُر الإسلامُ و أهلَه أن أري فيه ثلماً أو هدماً تکون المصيبة به عليَّ أعظم من فوت ولايتکم الّتي إنّما هي متاع أيام قلائل». [3] .
«دست بر روي دست گذاردم تا اين که به چشم خود ديدم گروهي از اسلام بازگشته و ميخواهند دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم را نابود سازند، در اينجا بود که ترسيدم اگر اسلام و مسلمانان را ياري نکنم بايد شاهد نابودي و حکومت چند روزه بر شما مهمتر بوده و هست».
>نشستي در سقيفه
>رويدادهاي پس از خروج از سقيفه
>عصمت زهرا در لسان رسول خدا
>حرمت خانهي حضرت زهرا از ديدگاه قرآن و سنت
[1] تاريخ طبري 2/ 449، حوادث سال 11.
[2] ملل و نحل شهرستاني 1 / 23؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد 6/ 52، ط مصر.
[3] نهجالبلاغه، نامه 62 (نامه آن حضرت به اهل مصر که همراه مالک اشتر فرستاد).
نشستي در سقيفه
هنوز جسد پيامبر گرامي بر روي زمين قرار داشت و مراسم تغسيل و تکفين آغاز نشده بود و ياران رسول خدا در محل دفن او گفتگو ميکردند و چشمها گريان و خردها حيران بود که ناگهان دو نفر به نامهاي: «معن بن عُديّ و عُديم بن ساعده»، از سقيفه بني ساعده خبر آوردند که انصار گرد هم آمده و ميخواهند با «سعد بن عباده» به عنوان خليفهي رسول خدا بيعت کنند! اين خبر را آهسته به ابيبکر گفتند و او همراه عمر و ابوعبيده، بدون اينکه
[ صفحه 17]
کسي را از هدف خود آگاه سازد، رهسپار محل اجتماع انصار شد. آنان موقعي به سقيفه رسيدند که سعد بن عباده، رئيس قبيلهي خزرج، مشغول سخنراني بود و خدمات انصار را به اسلام، يادآور ميشد.
تشريح سرگذشت سقيفه و آن که چگونه يک اقليت کوچک که از سه نفر و بنا به نقلي از پنج نفر تجاوز نميکرد پيروز شدند، مفصل و گسترده است و در اين مقاله جاي بازگويي آن نيست. سرانجام نتيجه اين شد که رئيس قبيله اوس از انصار براي ناکام گذاردن خزرجيان با ابوبکر بيعت کرد و در پي اين امر، اقليت ناچيز مهاجرين حاضر در سقيفه، به همين اندازه اکتفا کرده و سقيفه را به عزم مسجد ترک گفتند و در نيمه راه مسجد به بيعتگيري از افراد مشغول شدند و آنچه از خاطرهها و يادها محو شد، جنازهي پيامبر و مراسم دفن و کفن و نماز بر آن حضرت بود!
اميرمومنان عليهالسلام همراه عباس و گروهي از بني هاشم و مهاجر، پيکر مطهر پيامبر را به خاک سپردند و خود و عدهاي از علاقهمندان، شاهد صحنهي بيعت گيريها و مقام خواهيهاي گروه اقليت بودند.
اي کاش به همين مقدار اکتفا ميورزيدند ولي اصرار داشتند با ارعاب و تهديد از علي عليهالسلام بيعت بگيرند تا سرانجام، بني هاشم نيز
[ صفحه 18]
بيعت نمايند. در اين موقع، رويدادهاي تلخي رخ داد که قلم از نقل و بيان آن شرم دارد.
رويدادهاي پس از خروج از سقيفه
در طول تاريخ، گروهي از نويسندگان، متاثر از خلفاي اموي و عباسي کوشيدهاند که از کنار حوادث تلخ پس از خروج از سقيفه با سکوت بگذرند و آن را بازگو نکنند بالاخص، با مرور زمان بر اندام صحابهي پيامبر، لباس عصمت پوشانيده شد و هر نوع انتقاد از آنها با برچسب «ارتداد»، همراه گرديد! ولي در اين ميان دو گروه توانستند تا حدي پرده از روي حقيقت بردارند:
الف: گروهي تا آنجا شهامت داشتند که فقط سوء قصد خلفا را بيان کنند و اين که براي خذ بيعت و به هم زدن اجتماع بني هاشم در خانه علي عليهالسلام تا مرز جنگ با آنان پيش رفتند (اما اين که حادثهاي نيز رخ داد يا نه؟ از بيان اين قسمت خود داري نمودند).
ب: گروهي که از شهامت بيشتري برخوردار بودند حوادث بعدي را نيز يادآور شدند و افزودند که خانه به آتش کشيده شد و دختر پيامبر مصدوم گشت و فرزندي که در رحم داشت سقط گرديد.
البته انتظار اين که علاقهمندان خلفا يا حقوق بگيران دربار
[ صفحه 19]
خلافت، اين نوع حقايق را بي پرده بنويسند، انتظاري دور از واقعيت است، ولي در عين حال حقايق در تاريخ پنهان نمانده و چهرهي حقيقت، روشن گشته است.
ما در اين بحث فشرده، از مورخان و محدثان اهل سنت که تا حدي داراي شهامت بودهاند نصوصي را نقل ميکنيم و روشن است که اگر روايات و نصوص علماي شيعه را بر گفتهي مورخان و محدثان ياد شده بيفزاييم ماجرا از حد تواتر بالاتر رفته و جنبهي «مقطوع» و «مسلم» خواهد يافت.
اخيرا فردي «ناآگاه» از تاريخ صحيح اسلام يا «غافل نما» از واقعيات آن، مقالهاي دربارهي دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نوشته و پس از ذکر مناقب و فضايل آن حضرت، مذبوحانه کوشيده است بي حرمتي که دربارهي آن حضرت انجام گرفته و به «شهادت» ايشان منتهي شده است را انکار ورزد.
از آنجا که بخشي از آن مقاله، مصداق تحريف روشن تاريخ بود، بر آن شديم که به بيان بخشي از حقايق تاريخي در اين زمينه بپردازيم و موضوع سحن ما را در اين مقاله، نکات زير تشکيل ميدهند:
[ صفحه 20]
1. عصمت فاطمه زهرا عليهاالسلام در لسان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم.
2. احترام خانهي آن حضرت در قرآن و سنت.
3. بي حرمتي به خانه و شخصيت آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوارش.
اميدواريم که با تشريح نکات سه گانهي فوق، نويسندهي آن مقاله در برابر حقيقت، سر تسليم فرود آورده و از نوشته خود نادم و پشيمان گردد و با شهامتي که در خور حق پژوهان است به جبران کار خود بپردازد.
[ صفحه 21]
عصمت زهرا در لسان رسول خدا
دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از مقام والايي برخوردار است و سخنان رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم در حق وي حاکي از عصمت و پيراستگي او از گناه ميباشد. آنجا که دربارهي او چنين ميفرمايد:
«فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها أغضبني». [1] .
«فاطمه پاره تن من است، هر کس او را به خشم آورد همانا مسلما مرا خشمگين کرده است».
[ صفحه 22]
ناگفته پيداست که خشم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مايهي اذيت و ناراحتي اوست و سزاي چنين شخصي در قرآن کريم چنين بيان شده است:
(... وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَاللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ). [2] .
«آنان که رسول خدا را آزار دهند براي آنان عذاب دردناکي است».
چه دليلي استوارتر بر عصمت فاطمه عليهاالسلام که به تصريح پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رضاي وي مايه رضاي خدا و خشم او مايه خشم خدا معرفي گرديده است، چنانکه ميفرمايد:
«انّ اللَّه يغضبُ لِغضبک و يَرضي لرضاک». [3] .
«دخترم فاطمه! خدا با خشم تو، خشمگين و با خشنودي تو، خشنود ميشود».
به پاس چنين مقامي والا، او سرور زنان جهان است و پيامبر در حق او چنين فرموده:
«يا فاطمة! ألا ترضين أن تکوني سيّدةَ نساء العالَمين، و سيّدةَ نساءِ هذه الأُمّة، و سيّدةَ نساءِ المؤمنين». [4] .
[ صفحه 23]
«دخترم فاطمه! آيا (به اين کرامتي که خدا به تو داده) خشنود نيستي که تو سرور زنان جهان، سرور زنان اين امت و سرور زنان مومن باشي».
در اين از تذکر نکتهاي ناگزيريم: عصمت فردي چون دخت گرامي پيامبر، ملازم با نبوت نيست، به گواه اين که حضرت مريم، به شهادت قرآن، معصوم از گناه بود [5] ولي هرگز پيامبر نبود.
ما اگر بخواهيم دربارهي فضايل و مناقب دخت گرامي پيامبر سخن بگوييم بايد به نگارش کتابي مفصل بپردازيم، ولي به همين اندازه بسنده ميکنيم.
[ صفحه 24]
[1] صحيح بخاري 5/ 29، باب مناقب فاطمه عليهاالسلام و فتح الباري در شرح صحيح بخاري 7/ 105.
[2] توبه/ 61.
[3] مستدرک حاکم 3/ 154؛ مجمع الزوائد 9/ 203 و حاکم در کتاب مستدرک، احاديثي ميآورد که جامع شرايطي باشند که بخاري و مسلم در صحت حديث، آنها را لازم دانستهاند.
[4] مستدرک حاکم 3/ 156.
[5] آل عمران/ 42.
حرمت خانهي حضرت زهرا از ديدگاه قرآن و سنت
محدثان، يادآور ميشوند وقتي آيهي مبارکه (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أن تُرْفَعَ وَيُذْکَرَ فِيهَا اسْمُهُ...) [1] بر پيامبر فرود آمد، پيامبر آيه را در مسجد تلاوت کرد. در اين هنگام شخصي برخاست و گفت: اي رسول گرامي، مقصود از اين بيوت با اين برجستگي چيست؟
پيامبر فرمود: خانههاي پيامبران.
در اين موقع ابوبکر برخاست، در حالي که به خانهي علي و فاطمه عليهاالسلام اشاره ميکرد، گفت: آيا اين خانه از همان خانهها است؟
[ صفحه 25]
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در پاسخ گفت: بلي از برجستهترين آنها است. [2] .
پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم مدت نه ماه هر روز پنج مرتبه، وقت هر نماز به در خانهي دخترش ميآمد، بر او و همسر عزيزش سلام ميکرد و اين آيه را ميخواند:
(... إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيرًا) [3] . [4] .
«خداوند فقط ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهلبيت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».
پيداست خانهاي که مرکز نور الهي بوده و خدا به ترفيع آن امر کرده است، از احترام بسيار بالايي برخوردار ميباشد.
خانهاي که اصحاب کسا را در بر ميگيرد و خدا از آن با جلالت و عظمت ياد ميکند، بايد مورد احترام قاطبهي مسلمانان باشد.
اکنون بايد ديد پس از درگذشت پيامبر، تا چه اندازه حرمت اين خانه ملحوظ گشت؟
[ صفحه 28]
[1] (نور خدا) در خانههايي است که خدا رخصت داده قدر و منزلت آنان رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. (نور/ 36).
[2] قرأ رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم هذه الآية (في بيوت أذن اللَّه أن ترفع...) فقام إليه رجل فقال: أي بيوت هذه يا رسولالله؟ قال: بيوت الأنبياء. فقام إليه أبوبکر فقال: يا رسولالله هذا البيت منها؟ البيت علي و فاطمه قال: نعم. من أفاضلها (الدر المنثور 6/ 203، تفسير سوره نور؛ روح المعاني 18/ 174).
[3] احزاب/ 33.
[4] الدر المنثور 6/ 606.
يورش به خانهي وحي
اسامي کساني که يورش به خانه وحي را تصريح کردهاند:
14. ابوعبيد در «الاموال».
15. ابن سعد در «الطبقات الکبري».
16. طبراني در «المعجم الکبير».
17. ابن عبد ربه در «العقد الفريد».
18. نظام به نقل «الوافي بالوفيات».
19. مبرد در «الکامل».
20. مسعودي در «مروج الذهب».
21. ابن ابيدارم به نقل «ميزان الاعتدال».
22. محمد بن مکرم در «مختصر تاريخ دمشق».
23. ابن ابيالحديد در «شرح نهج البلاغه».
24. جويني در «فرائد المسطين».
25. شمس الدين ذهبي در «تاريخ الاسلام».
26. علي بن ابيبکر هيثمي در «لسان الميزان».
28. متقي هندي در «کنز العمال».
29. عبدالفتاح عبدالمقصود در «الامام علي».
30. احتجاج به فعل خليفه.
[ صفحه 57]
>يورش به خانهي وحي
>ابوعبيد و کتاب الاموال
>محمد بن سعد و کتاب الطبقات الکبري
>طبراني و المعجم الکبير
>ابن عبد ربه و العقد الفريد
>سخن نظام در کتاب الوافي بالوفيات
>مبرد و کتاب کامل
>مسعودي و مروج الذهب
>ابن أبيدارم و کتاب ميزان الاعتدال
>محمد بن مکرم و مختصر تاريخ دمشق
>ابن ابيالحديد و شرح نهجالبلاغه
>جويني و کتاب فرائد السمطين
>شمس الدين ذهبي و تاريخ الاسلام
>علي بن ابيبکر هيثمي و مجمع الزوائد
>ابن حجر عسقلاني و لسان الميزان
>متقي هندي و کنز العمال
>عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب الإمام علي
>احتجاج فيه فعل خليفه
>بخش پاياني
يورش به خانهي وحي
در بخش پيشين، سخنان آن گروه از مورخان و محدثان که فقط به سوء نيت خليفه و ياران او اشاره کردند، نقل شد. اينها گروهي بودهاند که نخواستهاند و يا نتوانستهاند دنبال فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، مع الوصف، به اصل فاجعه يعني يورش به خانه و... اشاره نموده و تا حدي نقاب از چهرهي حقيقت برافکندهاند. اينک به مدارک تاريخي دال بر يورش و هتک حرمت عملي خانهي فاطمه عليهاالسلام، ميپردازيم و در نقل مصادر، غالبا ترتيب زماني را در نظر ميگيريم.
ابوعبيد و کتاب الاموال
ابوعبيد قاسم بن سلام (متوفاي 224) در کتاب نفيس خود به
[ صفحه 58]
نام «الاموال» که مورد اعتماد فقيهان بزرگ مسلمان قرار دارد، به طور مستند از عبدالرحمان بن عوف نقل ميکند که ميگويد: در بيماري ابوبکر، براي عيادتش، وارد خانهي او شدم. او پس از گفتگوي زياد، به من گفت: آرزو ميکنم کاش سه چيز را که انجام دادهام انجام نداده بودم همچنان که آرزو ميکنم کاش سه چيز را که انجام ندادهام انجام ميدادم. همچنين آرزو ميکنم سه چيز را از پيامبر سوال ميکردم.
اما آن سه چيزي که انجام دادهام و آرزو ميکنم اي کاش انجام نميدادم عبارتند از:
1. «وددت أنّي لم أکشف بيت فاطمة و ترکته وان اُغلِقَ علي الحرب». [1] .
«کاش، پردهي حرمت خانهي فاطمه را پاره نميکردم و آن را به حال خود وا ميگذاشتم، هر چند براي جنگ بسته شده بود».
ابوعبيد هنگامي که به اينجا ميرسد به جاي جمله: «لم اکشف بيت فاطمه و ترکته...» ميگويد: کذا و کذا. و اضافه ميکند که من
[ صفحه 59]
مايل به ذکر آن نيستم.
ولي اگر «ابوعبيد» روي تعصب مذهبي يا علت ديگر از نقل حقيقت سر بر تافته، خوشبختانه محققان کتاب «الاموال» در پاورقي توضيح دادهاند که: جملههاي حذف شدهي فوق، در کتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوي که بيان گرديد) وارد شده است و افزون بر آن، طبراني در معجم خود، ابن عبد ربه در عقد الفريد و افراد ديگر در جاهاي ديگر، عبارت حذف شده را آوردهاند.
[1] الأموال، ص 195، چاپ نشر کليات ازهريه، الأموال، ص 174، چاپ بيروت، نيز ابن عبدربه در عقد الفريد 4/ 268 جملههاي حذف شده را نقل کرده است چنانکه خواهد آمد.
محمد بن سعد و کتاب الطبقات الکبري
محمد بن سعد (متوفاي 229) معروف به کاتب واقديدر اثر ارزشمند خود که صحابه و تابعان را به شيوه خاصي طبقه بندي کرده در باب دختران پيامبر، زندگاني دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فاطمهي زهرا عليها السلام را به صورت روائي آورده، آنگاه چنين مينويسد:
ابوبکر آگاه که فاطمه بيار شد در خانه فاطمه عليهاالسلام آمد و اجازه خواست تا از او عيادت کند، علي عليهالسلام استجازه ابوبکر را به فاطمه عليها السلام رسانيد.
فاطمه عليهاالسلام فرمود: اختيار با شماست، علي عليهالسلام اذن داد. آنگاه مينويسد:
[ صفحه 60]
«فدخل عليها واعتذر إليها و کلّمها فرضيت عنه». [1] .
«بر زهرا وارد شد و معذرت خواهي کرد و با او سخن گفت و او را از خود راضي ساخت».
البته ابن سعد روي محدوديتي که داشت، نتوانست روشنتر از اين بنويسد، مگر ابوبکر که چه ستمي بر زهرا روا داشته بود که سرانجام از او رضايت ميطلبد و معذرت خواهي ميکند.
[1] طبقات 8/ 27، ط دار صادر.
طبراني و المعجم الکبير
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني (260- 360) شخصيتي است که ذهبي در «ميزان الاعتدال» در حق او مينويسد: حافظ و ثبت. [1] مولف کتاب «المعجم الکبير»- که کرارا چاپ شده است- آنجا که دربارهي ابيبکر و خطبهها و وفات او سخن ميگويد يادآور ميشود: ابيبکر به هنگام مرگ، آرزو کرد:
کاش سه چيز را انجام نميدادم.
کاش سه چيز را انجام ميدادم.
کاش سه چيز را از رسول خدا سوال ميکردم.
سپس، دربارهي آن سه چيزي که ابوبکر آرزو ميکرد کاش آن
[ صفحه 61]
را انجام نميدادم، چنين ميگويد:
«فأمّا الثلاث اللاتي وددت أني لم أفعلهنّ، فوددت انّي لم أکن کشفت بيت فاطمة و ترکته». [2] .
«آن سه چيزي که آرزو ميکنم کاش انجام نميدادم چنين بود: آرزو ميکنم حرمت خانهي فاطمه را زير پا نمينهادم و آن را به حال خود واگذار ميکردم».
[1] ميزان الاعتدال 2/ 195.
[2] المعجم الکبير طبراني 1/ 62، شماره حديث 43، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.
ابن عبد ربه و العقد الفريد
ابن عبد ربه اندلسي مولف کتاب «العقد الفريد» (متوفاي 463 ه) در کتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل ميکند که ميگويد: در بيماري ابيبکر بر او وارد شدم تا از او عبادت کنم، او گفت: آرزو ميکنم کاش سه چيز را انجام نميدادم و يکي از آن سه چيز اين است:
«وددت انّي لم أکشف بيت فاطمة عن شيء وإن کانوا اغلقوه علي الحرب». [1] .
«کاش در خانهي فاطمه را باز نميکردم هر چند آنان براي نبرد در خانه بسته بودند».
[ صفحه 62]
اسامي و عبارتهاي شخصيتهايي که اين بخش از گفتار خليفه را نقل کردهاند، بعد خواهيم آورد.
[1] عقد الفريد 4/ 268، چاپ مکتبه الهلال.
سخن نظام در کتاب الوافي بالوفيات
ابراهيم بن سيار نظام معتزلي (160- 231) از ادبا و دانشمندان مشهور است که به علت زيبايي کلامش در نظم و نثر، به «نظّام» معروف شده است.
در کتابهاي متعددي از نظّام، با اشاره به حضور خليفه ثاني نزد در خانهي فاطمه عليهاالسلام، چنين آمده است:
«انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي ألقت المحسن من بطنها». [1] .
«عمر در روز اخذ بيعت براي ابيبکر بر شکم فاطمه زد، در نتيجه، فرزندي که وي در رحم داشت و نام آن را محسن نهاده بود سقط شد».
[1] الوافي بالوفيات 6/ 17، شماره 2444؛ ملل و نحل شهرستاني 1/ 57، چاپ دارالمعرفه، بيروت. درترجمه نظام به کتاب «بحوث في الملل والنحل» 3/ 248- 255 مراجعه شود.
مبرد و کتاب کامل
محمد بن يزيد بن عبدالأکبر بغدادي (210- 285) اديب و
[ صفحه 63]
نويسنده معروف اهل سنت- که آثار گران سنگي از او به يادگار مانده است - در کتاب «الکامل» خود، داستان آرزوهاي خليفهي اول را به نقل از عبدالرحمان بن عوف آورده و يادآور ميشود:
«وددت أني لم أکن کشفت عن بيت فاطمة و ترکته ولو أغلق علي الحرب». [1]
«آرزو ميکردم اي کاش بيت فاطمه را هتک حرمت نميکردم و آن را رها مينمودم هر چند براي جنگ بسته شده باشد».
[1] شرح نهجالبلاغه 2/ 47، چاپ مصر.
مسعودي و مروج الذهب
ابوالفرج مسعودي (متوفاي 345) در مروج الذهب مينويسد: ابوبکر در حال احتضار چنين گفت:
من سه چيز انجام دادم و آرزو داشتم که کاش آنها را انجام نميدادم، يکي از آن سه چيز اين بود که:
«فوددت انّي لم أکن فتشت بيت فاطمة و ذکر في ذلک کلاماً کثيراً». [1] .
«آرزو ميکردم کاش حرمت خانهي زهرا را زير پا نمينهادم و در اين مورد سخن زيادي گفت».
[ صفحه 64]
مسعودي، با اينکه نسبت به اهلبيت پيامبر، گرايشهاي سالمي دارد، ولي باز به ملاحظاتي که بر آگاهان به تاريخ پوشيده نيست، از بازگويي سخن خليفه خود داري کرده و با کنايه رد شده است و تنها به اين اکتفا نموده که خليفه سخن زيادي در اين مورد گفت. حالا اين سخن زياد چه بوده است خدا ميداند؟!
[1] مروج الذهب 2/ 301، چاپ داراندلس، بيروت.
ابن أبيدارم و کتاب ميزان الاعتدال
احمد بن محمد معروف به ابن ابيدارم، محدّث کوفي (متوفاي 357)، کسي است که محمد بن أحمد بن حماد کوفي دربارهي او ميگويد: «کان مستقيم الأمر عامة دهره؛ او در سراسر عمر خود، پويندهي راه راست بود».
ذهبي نيز مينويسد:
«کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة إلّا انّه يترفض». [1] .
«او به حافظ و معرفت حديث شهرت دارد، نقطه ضعفش اين است که به تشيع ميل داشته است».
اصولاً جاي تاسف است که علاقه به اهلبيت، يکي از نقاط ضعف محدثان شمرده شود.
[ صفحه 65]
به هر روي، ابن ابيدارم نقل ميکند که در محضر او اين خبر خوانده ميشود:
«انّ عمر رفس فاطمة حتي أسقطت بمحسن».
«عمر لگدي بر فاطمه زد، در نتيجه او فرزندي که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد». [2] .
[1] سير اعلام النبلاء 15/ 577، شماره ترجمه 349.
[2] ميزان الاعتدال 1/ 139.
محمد بن مکرم و مختصر تاريخ دمشق
علي بن حسن بن هبة الله معروف به ابن عساکر دمشقي (متوفاي 571) کتابي در تاريخ دمشق تأليف نموده که اخيراً در هشتاد جلد منتشر شده است، سپس اين موسوعه را محمد بن مکرم معروف به ابن منظور (630- 711) تلخيص کرده، او نيز داستان ديدار عبدالرحمان را با ابيبکر يادآور شده و چنين ميگويد، ابوبکر گفت:
«لا آسي علي شيء من الدنيا إلّا علي ثلاث فعلتُهنَّ وددت أنّي لو ترکتهنَّ... وددت أنّي لم أکن کشفتُ بيت فاطمة عن شيء مع انّهم اغلقوه علي الحرب». [1] .
[ صفحه 66]
«من بر چيزي از امور دنيا تأسف نخوردم مگر بر سه چيز که انجام دادم و دوست داشتم انجام نميدادم... دوست داشتم خانهي فاطمه را هتک حرمت نميکردم هر چند ساکنان خانه آن را براي جنگ ببندند».
[1] مختصر تاريخ دمشق 13/ 122، چاپ دارالفکر، سال 1989.
ابن ابيالحديد و شرح نهجالبلاغه
عبدالحميد بن هبه الله مدائني معتزلي (متوفاي 655) مورخ و نويسندهي تواناي جهان اسلام و مؤلف شرح نهجالبلاغه در بيست جلد، سرگذشت يورش به خانهي زهرا عليهاالسلام را در موارد مختلف کتاب خويش يادآور شده است، هر چند در جايي هتک حرمت مزبور را صحيح دانسته و آن را گناه کبيره نميشمارد؛ زيرا به رغم او، عمر حق داشت افرادي را که از بيعت سرباز ميزند تهديد کند! البته اين نظريهي گروهي از معتزله است و اختصاص به ابن ابيالحديد ندارد. [1] .
در موردي ميگويد: «برخي از حوادثي که شيعه نقل کرده ميپذيرم نه تمام آنچه را که آنان نقل کردهاند». [2] .
در مورد سوم ميگويد: «پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم خون هبار بن اسود
[ صفحه 67]
را حلال شمرد، زيرا او کسي بود که با نيزه به کجاوهي دختر پيامبر (زينب) زد و او فرزند خود را سقط کرد».
ابن ابيالحديد ميگويد:
اين داستان را براي استادم، نقيب ابوجعفر، نقل کردم، او روايت را تصديق کرد، سپس به او گفتم اجازه ميدهي من اين تاريخ را که: «فاطمه از ترس، محسن خود را سقط کرد و اگر پيامبر زنده بود خون سکي را که سبب سقط جنين او شده بود، حلال ميشمرد» را از شما نقل کنم؟
استاد در پاسخ گفت: «از من نقل نکن، همچنين خلاف آن را نيز از من نقل نکن، من در اين مساله نظر قاطع ندارم، چون روايات در اين زمينه اختلاف دارند». [3]
[1] شرح نهج البلاغه 16/ 272؛ مغني، قاضي عبدالجبار 1/ 337.
[2] شرح نهجالبلاغه 17/ 168.
[3] شرح نهجالبلاغه 14/ 192.
جويني و کتاب فرائد السمطين
ابراهيم بن محمد بن المويد معروف به جويني (متوفاي 722) از مشايخ ذهبي است [1] ، ذهبي در حق استادش جويني چنين ميگويد: امام، محدث يگانه، فخر الاسلام، صدر الدين.
[ صفحه 68]
جويني در کتاب «فرائد السمطين» به طور مستن از ابن عباس نقل ميکند که او گفته: روزي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بود، حسن بن علي بر او وارد شد، ديدگان پيامبر که بر حسن افتاد اشک آلود شد. سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد، مجددا پيامبر گريست. در پي آن دو، فاطمه و علي عليهماالسلام بر پيامبر وارد شدند، اشک پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه عليهاالسلام را پرسيدند، فرمود:
«انّي لما رأيتها ذکرتُ ما يصنع بها بعدي کأنّي بها وقد دخل الذُّلّ بيتها وانتهکت حرمتُها و غصب حقّها و منعت ارثها و کُسر جنبها و اسقطت جنينها، و هي تنادي يا محمّداه فلا تجاب و تستغيث فلا تغاث». [2] .
«زماني که فاطمه را ديدم به ياد صحنهاي افتادم که پس از من براي او رخ خواهد داد. گويا ميبينم ذلت وارد خانهي او شده، حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوي او شکسته شده و فرزندي را که در رحم دارد سقط شده در حالي که پيوسته فرياد ميزند: يا محمداه! ولي کسي به او پاسخ نميدهد، استغاثه ميکند، اما کسي به به فريادش نميرسد».
[ صفحه 69]
[1] معجم شيوخ الذهبي 125، شماره 156.
[2] فرائد السمطين 2/ 34، چاپ بيروت.
شمس الدين ذهبي و تاريخ الاسلام
شمس الدين محمد بن احمد ذهبي (متوفاي 748) در کتاب تاريخ الاسلام در تاريخ زندگي ابوبکر چنين مينويسد:
عبدالرحمان بن عوف در بيماري ابوبکر بر او وارد شد و بر وي سلام کرد، پس از گفتگويي، ابوبکر به او چنين گفت:
«امّا انّي لا آسي علي شيء، إلّا علي ثلاث فعلتهنّ، و ثلاث لم أفعلهنّ، و ثلاث ودِدْتُ انّي سألت رسولاللَّه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْه وَ اله وَ سَلَمَ عنهنّ: ودِدْتُ انّي لم أکن کشفتُ بيت فاطمة و ترکتُه وإن أُغلق علي الحرب». [1] .
«من بر چيزي تاسف نميخورم مگر بر سه چيز که انجام دادم و سه چيزي که انجام ندادم و سه چيزي که کاش از رسول خدا ميپرسيدم. دوست داشتم خانهي فاطمه را هتک حرمت نميکردم هر چند براي جنگ بسته شود...».
[1] تاريخ الإسلام، چاپ دارالکتاب العربي، تحقيق دکتر تدمري، ج 3، ص 117- 118.
علي بن ابيبکر هيثمي و مجمع الزوائد
نور الدين علي بن ابيبکر هيثمي (متوفاي 807) مولف کتاب
[ صفحه 70]
«مجمع الزوائد و منبع الفوائد»، وي در باب «کراهه الولايه» چنين مينويسد:
عبدالرحمان بن عوف در بيماري ابوبکر از او عيادت کرد پس از گفتگوهايي، وي چنين گفت:
«امّا انّي لا آسي علي شيء إلّا علي ثلاث فعلتهن وَدِدْت انّي لم أفعلهنّ، و ثلاث لم أفعلهنّ ودِدْتُ أنّي فعلتهنّ، و ثلاث ودِدْتُ انّي سألت رسولاللَّه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْه وَ اله وَ سَلَمَ عنهنّ، فأمّا الثلاث الّتي وددت انّي لم أفعلهن فوددت انّي لم أکن کشفت بيت فاطمة و ترکته و إن أغلق علي الحرب». [1] .
«من بر چيزي تاسف نخوردم مگر بر سه چيز که انجام دادم و دوست داشتم انجام نميدادم. و سه چيزي که انجام ندادم و دوست داشتم انجام ميدادم، دوست داشتم سه چيز را از رسول خدا ميپرسيدم، آن سه چيز را که انجام دادم و دوست داشتم انجام نميدادم اين که: خانه فاطمه را به حال خود ترک نموده و هتک حرمت او نميکردم هر چند براي جنگ بسته شده باشد».
[1] مجمع الزوائد و منبع الفوائد 5/ 202- 203، چاپ سوم، سال 1402.
ابن حجر عسقلاني و لسان الميزان
احمد بن علي بن حجر عسقلاني (متوفاي 852) در کتاب
[ صفحه 71]
«لسان الميزان» در شرح حال علوان و علي، داستان عيادت عبدالرحمان بن عوف را از ابيبکر مينويسد، او در موضوعات سه گانهاي که انجام داده و آرزو ميکرد که اي کاش انجام نميدادم، چنين مينويسد:
«انّي لا آسي علي شيء إلّا علي ثلاث وددت انّي لم أفعلهنّ وددت انّي لم أکشف بيت فاطمة و ترکته و إن أغلق علي الحرب». [1] .
«من بر چيزي تاسف نخوردم مگر بر سه چيزي که انجام دادم و دوست داشتم که انجام نميدادم، يکي از آنها هتک حرمت خانه فاطمه که کاش به حال خود وا ميگذاشتم هر چند براي جنگ بسته شده باشد».
[1] لسان الميزان 4/ 189، چاپ حيدرآباد دکن، 13330 ه.
متقي هندي و کنز العمال
علاء الدين علي متقي هندي (متوفاي 975) در دائره المعارف حديثي خود به نام «کنز العمال»، حديث عبدالرحمان بن عوف را به طور مفصل نقل کرده و آرزوهاي خليفه را در مورد نه گانه به روشني بيان کرده است. از جمله آن که ميگويد:
يکي از سه چيزي که آرزو ميکردم کاش انجام نميدادم، اين است که:
[ صفحه 72]
«وددت انّي لم أکن أکشفُ بيتَ فاطمةَ و ترکتُه و إن کانوا قد غلّقوه علي الحرب». [1] .
«کاش حرمت خانهي فاطمه را زير پا نمينهادم، هر چند آنان براي جنگ خانه را بسته بودند».
[1] کنزالعمال 5/ 631، حديث شماره 14113.
عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب الإمام علي
اين دانشمند خبير و شهير مصري، داستان در دربار هجوم به خانهي وحي را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به نقل يکي از آنها بسنده ميکنيم:
«إنّ عمر قال: و الّذي نفسي بيده، ليَخرجنَّ أو لأحرقنّها علي من فيها...! قالت له طائفة خافت اللَّه و رعت الرسول في عقبه: يا أباحفص، إنّ فيها فاطمة...! فصاح لا يبالي: و إن...!» واقترب وقرع الباب، ثم ضربه و اقتحمه... و بدا له عليّ... ورنّ حينذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار... فإن هي إلّا رنة استغاثة أطلقتها: يا أبت رسولاللَّه...
تستعدي بها الراقد بقربها في رضوان ربّه علي عسف صاحبه، حتّي تبدّل العاتي المدل غير إهابه، فتبدّد علي الأثر جبروته، و ذاب عنفه و عنفوانه، وودّ من خزي لو يخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدميه ارتداد هدبه إليه....
[ صفحه 73]
و عند ما نکص الجمع، و راح يفرّ کنوافر الظباء المفزوعة أمام صيحة الزهراء، کان عليّ يقلّب عينيه من حسرة و قد غاض حلمه، وقل همّه، و تقبضت أصابع يمينه علي مقبض سيفه کهمّ من غيظه أن تغوص فيه...». [1] .
«قسم به کسي که جان عمر در دست اوست، بيرون بياييد والا خانه را بر سر ساکنانش به آتش ميکشم! گروهي که از خدا ميترسيدند و حرمت پيامبر را در نسل او نگه ميداشتند، گفتند: اي اباحفص! فاطمه در اين خانه است. و او بي پروا فرياد زد: باشد! عمر نزديک آمد و در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبيد تا به زور وارد شود. علي عليهالسلام پيدا شد.
صداي نالهي زهرا در آستانهي خانه بلند شد. آن صدا، طنين استغاثهاي بود که دختر پيامبر سر داده و ميگفت: پدر! اي رسول خدا... ميخواست از دست ظلم يکي از اصحابش او را که در نزديکي وي در رضوان پروردگارش خفته بود، برگرداند، تا سرکش گردن فراز بي پروا را به جاي خود نشاند و جبروتش را زايل سازد و شدت عمل و سختگيرش را نابود کند و آرزو ميکرد قبل از اين که چشمش به وي بيفتد، صاعقهاي نازل شده او را در مييابد.
وقتي جمعيت برگشت و عمر ميخواست همچون آهوان رميده، از برابر صيحهي زهرا فرار کند، علي از شدت تاثير و
[ صفحه 74]
حسرت با گلويي بغض گرفته و اندوهي گران، چشمش را در ميان آنان ميگردانيد و انگشتان خود را بر قبضهي شمشير فشار ميداد و ميخواست از شدت خشم در آن فرورود...».
[1] عبدالفتاح عبدالمقصود، علي بن ابيطالب 4/ 274- 277 و نيز 1/ 192- 193.
احتجاج فيه فعل خليفه
موضوع گردآوري هيزم و آتش براي سوزاندن بيت فاطمه در صدر اسلام از مسلمات تاريخ بود، افراد ديگري که خود در زمان قدرت و حکمروايي خويش مصدر چنين کارهايي بودهاند با استناد به عمل خليفه، کار خود را توجيه ميکردند.
اينک دو مورد را در اينجا يادآور ميشويم:
1. عبدالله بن زبير براي اخذ بيعت از بني هاشم و در راس آنان علي بن الحسين عليهماالسلام جمع مزبور را تهديد به قتل و سوزاندن کرد و بدين منظور همگان را در نقطهاي گرد آورده و تهديد کرد که اگر بيعت نکنيد همگي طعمه آتش خواهيد شد.
سرانجام بني هاشم با کمکهاي بي دريغ مختار ثقفي از حبس آزاد شدند، زيرا ابن زبير از قوه و قدرت مختار آگاه بود.
بعدها که آبها از آسياب افتاد و عبدالله بن زبير به دست حجاج بن يوسف ثقفي کشته شد، مردم برادر عبدالله، عروه بن زبير را
[ صفحه 75]
نکوهش ميکردند و ميگفتند: برادرت چه تصميم غير صحيحي گرفته بود، زيراميخواست همهي بني هاشم را که در شعب ابيطالب جمع کرده بود بسوزاند.
او در پاسخ گفت: هدف او از اين کار، توحيد کلمه بود.
او ميخواست ميان مسلمانان اختلاف راه پيدا نکند و همگي در اطاعت يک نفر قرار گرفته و سخن آنان باشد. همچنان که عمر بن خطاب اين کار را با بني هاشم انجام داد، آنگاه که از بيعت ابيبکر سرباز زدند، او در کنار خانهي آنان هيزم آماده کرد و خانه را بر سر آنان آتش زد. [1] .
2. مورد ديگر را علامه حلي در کتاب «نهج البلاغه و کشف الصدق» از بلاذري نقل کرده که متن آن چنين است:
«لمّا قتل الحسين کتب عبداللَّه بن عمر إلي يزيد بن معاوية: أمّا بعد، فقد عظمت الرزيّة و جلّت المصيبة، و حدث في الإسلام حدث عظيم، و لا يوم کيوم قتل الحسين.
فکتب إليه يزيد:
أمّا بعد، يا أحمق، فإنّا جئنا إلي بيوت مجدَّدة، و فرش ممهّدة و وسادة منضَّدة، فقاتلنا عنها، فإن يکن الحقّ لنا فعن حقّنا
[ صفحه 76]
قاتلنا، و إن کان الحقّ لغيرنا، فأبوک أوّل من سنَّ هذا و استأثر بالحقّ علي أهله.» [2] .
«هنگامي که حسين بن علي به شهادت رسيد، عبدالله بن عمر به يزيد به معاويه چنين نامه نوشت: مصيبت بزرگي رخ داده و در اسلام حادثهي بزرگي انجام گرفته و روزي مانند روز قتل حيسن نيست.
يزيد در پاسخ او نوشت: اي ابله! ما به خانههاي نو و فرشهاي گسترده و پشتيهاي چيده وارد شدم و در راه آن نبرد کرديم، اگر حق با ما باشد به حق نبرد کردهايم و اگر حق از آن غير ما باشد، پدر تو نخستين کسي بود که اين سنت را رواج داد و حق را از صاحبان آن برگرفت!».
[1] مروج الذهب 3/ 276، منشورات دانشگاه لبنان؛ 3/ 77، چاپ دار أندلس.
[2] نهج الحق و کشف الصدق، ص 356.
بخش پاياني
در تأييد گزارشهاي فوق، بايستي به ديدگاه و قضاوت منفي دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نسبت به خلفا، اشاره کرد که در مآخذ مهم حديثي و تاريخي منعکس است و براي نمونه به دو مورد از آنها اشاره ميکنيم:
1. بخاري در جاي جاي صحيح خود، از خشم فاطمه نسبت
[ صفحه 77]
به خليفهي نخستين سخن ميگويد. در کتاب خمس ميگويد:
«فغضبتْ فاطمةُ بنتُ رسولاللَّه فهجرتْ أبابکر فلم تزل مهاجرتُه حتي تُوفِّيَتْ». [1] .
«فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر ابيبکر خشمگين شد و او را ترک گفت و اين متارکه تا روزي که درگذشت ادامه داشت».
در کتاب فرائض مينويسد:
«فهجرته فاطمةُ فلم تکلّمه حتّي ماتت». [2] .
«فاطمه، ابيبکر را ترک گفت و تا روزي که درگذشت با او سخن نگفت».
در کتاب مغازي در باب غزوهي خيبر ميگويد:
«فَأَبي أبوبکر أنْ يَدْفَعَ إلي فاطِمَةَ مِنها شَيْئاً فَوَجَدَتْ فاطمةُ عَلي أبيبکر في ذلک فَهَجَرتْهُ فَلم تُکَلِّمْه حتَّي تُوُفِّيَتْ». [3] .
[ صفحه 78]
«ابوبکر ابا ورزيد از آنچه که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم (به تعبير او) به ارث نهاده چيزي به فاطمه بدهد از اين جهت فاطمه از ابوبکر، ناراحت و خشمگين شد و تا روزي که در گذشت با او سخن نگفت».
مجموع اين روايات حاکي است که: آن کس که خشنودي و خشم او مايهي خشنودي و خشم خداست، نسبت به خليفه خشمگين بوده و تا پايان عمر خويش بر اين حالت باقي بوده است.
2. از سخنان اميرمومنان عليهالسلام در کنار قبر پنهان دخت گرامي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم کاملا مظلوميت زهرا عليهاالسلام آشکار ميگردد. آنجا که در کنار تربت پاک همسرش خطاب به رسول خدا اين چنين عقدهي دل ميگشايد:
«ستُنبّئک ابنتُک بتضافُر أُمّتک علي هضمها، فأحفِها السّؤال و استخبِرها الحال؛ هذا و لم يطل العهدُ و لم يخلُ منک الذّکرُ». [4] .
«به زودي دخترت تو را آگاه ساخت که امت تو چگونه در ستم کردن به وي اجتماع کرده بودند. سرگذشت وي را از او بي پرده بپرس و او را سوال پيچ کن (تا ماجرا را
[ صفحه 79]
براي تو شرح دهد). اين چنين شد در حالي که هنوز با زمان حيات تو چندان فاصلهاي زياد نيست و يادت فراموش نگرديده است».
3. مراسم دفن زهرا عليهاالسلام شبانه [5] و بدون خبر کردن ديگران برگزار شد. در حالي که جا داشت مراسم تشييع و دفن يگانه دختر پيامبر و محبوبترين و نزديک ترين کس او، توسط عامهي مسلمين با شکوهي در خور برگزار گردد و صحابي و انصار، بخشي از حق عظيم پيامبر بر خويش را با احترام شايسته به پيکر دختر گرامي وي، ادا کنند. مگر پيامبر، چند فرزند بي واسطه داشت؟! اما چنين نشد و مولاي متقيان علي عليهالسلام، پيکر عزيز خويش را در دل شب و در نقطهاي نامعلوم، به خاک سپرد. هنوز هم قبر فاطمه پنهان است و افراد ناوارد، قبر فاطمه بنت اسد را قبر فاطمه دختر رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم ميانگارند.
خود اين عمل- کفن و دفن محرمانهي زهرا- نوعي اعتراض مدبرانه به دژ خويي مهاجمان به خانهي وحي بود که ميتواند براي
[ صفحه 80]
آيندگان معنا دار باشد. و حق پژوهان را سر نخي قابل تحقيق از حقيقت، به دست دهد.
در اينجا دامن سخن را کوتاه ميکنيم هر چند سخن در اين مورد بسيار است.
قم- مؤسسهي امام صادق عليهالسلام
جعفر سبحاني
15/ 12/ 1379
[1] صحيح البخاري، باب فرض الخمس، 4/ 78، چاپ مکتبهي عبدالحميد احمد الحنفي.
[2] صحيح البخاري، کتاب الفرائض، باب قول النبي، صلي الله عليه و آله و سلم لا نورث ما ترکنا صدقه 8/ 149.
[3] صحيح البخاري، باب غزوه خيبر.
[4] نهجالبلاغه، خطبهي 202.
[5] دفن حضرت زهرا عليهاالسلام در نيمه شب بدون خبر کردن ديگران، از مسلمات تاريخ است.
- بازدید: 1804 مرتبه
دیدگاه ها
ارسال ديدگاه جديد
(لطفا از درج سوال در ديدگاه ها خودداري فرماييد براي طرح سوالات خود به اين آدرس مراجعه فرماييد)